روزی حلال (قسمت دوم )
آقا مرتضی الان یکی از برج سازای تهرانه , همسایه دیوار به دیوار ما بود , یکی از آدمایی که من همیشه برای از فرش به عرش اومدنش به همه مثال میزنمش
کسی بود که با مو تور مسافر کشی میکرد ولی کسی تا به حال نتونسته بفهمه که چطور یه مسافر کش میشه یه برج ساز , همه با نظر بد به این قضیه نگاه میکنن و میگن که " تا دیروز نمی تونست دماغشو جمع کنه و لی حالا با پول دماغشو پاک میکنه "
همیشه آقا مرتضی میگفت که اگه یه پول قلمبه بیاد دستش میدونه با اون پول چی کار بکنه.
یه روز از روزا قبل از اینکه آقا مرتضی از این محل بره تو حیاط نشسته بودم که صدای آقا مرتضی رو میشنیدم که با یکی به اسم آقای تهرانی صحبت میکنه که حرف از این بود که پولی رو که از اون قرض گرفته بود رو پس بده , اینجا بود که فهمیدم اون پول قلمبه اولیه از کجا اومده .
و داستان پولدار شدنش :
مرتضی چند تا از اقوام طرف خانومش تو شهر داری کار می کردند که توسط اونا فهمیده بود که یه تعدادی از زمینهای دور و اطراف اون منطقه به دلیل افتتاح یه اتوبان قراره تا یک سال آینده چند برابر بشه.
زمینهای بایری که چند سالی بود که بدون بهره افتاده بود اونجا و خریدن اون زمینها کار دشواری نبود چون صاحب اون زمینها آقای اشرفی و چند تای دیگه میگفتند که اگه این زمین هارو مفت هم بدیم به کسی بازم سود کردیم .
وقتی مرتضی پیشنهاد خرید این زمینها رو داد همه از جمله من و دیگران تعجب کردیم که چرا این زمینا... و با چه پولی این زمینا رو بخره.
مالک ها از فروش این زمین ها به قدری خوشحال بودن که به شوخی در گوش هم میگفتن که عجب کلاهی گذاشتیم سرش , آقا مرتضی برای به نام زدن سندها تمامی مالک ها رو به خونش دعوت کرد به شام , بعد از خوردن شام و زدن سند ها به اسم خودش تمامی پول اونهارو به صورت نقد پرداخت کرد ,۳،۰۰۰ متر زمین رو به قیمت هر متر۱۸،۰۰۰ تومان خرید و عجیب اینکه همه زمین هارو به اسم خانومش آسیه خانوم زد.
آقا مرتضی تاکید داشت که همه با رضایت از خونش برن به خاطر همین آخر مجلس گفت : خانوم ها آقایون همه از من راضی هستید , همه با صدای بلند رضایتشونو از آقا مرتضی اعلام کردن
تو این یکسالی که قرار بود بعدش زمینا چند برابر بشه آقا مرتضی خیلی کارای مهمی کرد از جمله :
یه مغازه اجاره کرده بود و یه سوپر مارکت راه انداخته بود که برادر خانومش اونجا کار می کرد , خرید و فروش ماشین که ماشین هاروقبل از آماده شدن از کارخونه می خرید و بعد از چند ماه اونارو می فروخت , حتی به احالی محل پول قرض میداد و با یکمی سود که اونم در صورت رضایت ازشون پس میگرفت , خرید فروش سکه و ...
تقریبا یک سال و نیم همینجوری پول روی پول میذاشت که ساخت و ساز اتوبان شروع شد
زمینای بدرد نخوری که آقا مرتضی خریده بود الان به قیمت هر متر ۲۰۰،۰۰۰ تومان فروخته شد که با یه دو دوتا چهار تا میشه گفت تقریبا 10 برابر شده بود , همه مالکای قبلی زمینا این قضیه رو گذاشتن رو حساب شانس و میگفتن : چند سال این زمینا دست ما بود و هیچ خبری نشد حالا که به این مرتضی هیچی ندار فروختیمش زمینا طلا شد . پیداس که یه همچین آدمی با یه پول قلمبه تر چه کارایی که نمیتو نه بکنه
یه شب از شبا که تو حیاط نشسته بودم و اتفاقا هم به همین آقا مرتضی فکر میکرد صدای یه ماشن از بیرون اومد که اومد و جلوی خونه آقا مرتضی ایستاد زنگ زد و آقا مرتضی اومد جلوی در از گفتگوشون فهمیدم که همون آقای تهرانیه و اومده پولی رو که به آقا مرتضی قرض دادرو بگیره :
مرتضی : آقای تهرانی نمیدونید که چقرر پولتون کمکم کرد واقعا همیشه تو زندگیم دعاتون میکنم , تو این پاکت یه چک به مبلغ صد ملیون تومان نوشتم که خواهش میکنم که اگر از من راضی هستید دیگه این دفعه بگیرینش
تهرانی : واقعا که آقا نکنه فکر کردی که از یه جا دوبار نیش میخورم
سوار ماشین شد و رفت ولی من هنوز منظورشون رو از این مکالمه نفهمیدم
خسته نباشید. دستی در این کار ندارم که بتونم تخصصی نظر بدم ولی از دید خودم به عنوان به خواننده معمولی منتظر بودم مثل قسمت اول، آخر متفاوتی داشته باشه!
راستی چرا قسمت نظر خصوصی نداری؟
سلامت باشید
تو این قسمت خواستم بیشتر به اعمال و رفتار مرتضی و دور و اطرافیانش بپردازم
نظر خصوصی دارم منتها به اسم ؛تماس با من ؛
گاهی فکر میکنم پول هم مثل سگ شامه قوی داره
میدونه کی خودی و کی خودی نیست
بدبختی اینه که ما را ناخودی یا بهتر بگم بی خودی تشخیص داده است
سلام
شاید هم ما پول رو بی خودی دانسته ایم
امید شعرای شما بیش از هر مبلغی می ارزه پس واقا پول چیز بیخودی هست
اینم ممکنه
اینم میدونم اون مفت چی رو از دست نمیدن
راستی کارگاه می شدید بد نبود
درسته
خوب میتونم بشم
اونم با یه داستان کوتاه
سلام...ممنون از حضورگرمتان
وب خوبی دارید ....
موفق باشید.... .
خب...حالا قضیه چیه؟!
کدوم قضیه
eeeeeee
che jaleb!
قصه جالبی بود. فقط منظور جمله آخر آقای تهرانی رو نفهمیدم و اینکه .
بخل ایرانی ها ئ اینکه چشم ندارن پیشرفت همدیگه رو ببینن رو خیلی قشنگ نوشتی.
این قصه همش داره این جمله رو تو ذهنم تداعی میکنه که اگه همه چی داشته باشی ولی لیاقت داشته هات رو نداشته باشی همه چیزتو از دست میدی و برعکس اگه لیاقت و هوشمندی داشته باشی همه چی بدست میاری
خوشحالم که برات جالب بود
منظور از جمله آخر تهرانی بر میگرده به قسمت اول که یه بار صد ملیون پول رو تعارف زد و مرتضی پول رو گرفت و برد و اینبار تهرانی اون اشتباه قبلی رو مرتکب نشد
سلام
خوبی عزیز؟
هر دو قسمتو خوندم
جالب بود
100 میلیون که دیگه قلنبه نیست
3000 اینا قلنبس
فدایت
سلام
تو خوبی
ما که دیگه ازت خبر نداریم
هنوز آشخور نشدی ؟
۱۰۰ ملیون واسه یه مسافر کش تازه اونم از نوع موتوریش خیلی قلمبس
انشالا موفق باشی همیشه
به خیلی چیزای این داستان میشه فکر کرد اما من فقط به کلمه «رضایت» که قرمز نوشتی فکر می کنم.
"بله و من فقط همین رو می خواستم فقط رضایت "
موفق باشی
واقعا جالبه ادم یه شبه ممکنه به همه چیز برسه یا یخ شبه همه رو از دست بده!
موفق و پیروز باشی
هادی جان
من قسمت دوم را هم خوانده بودم و نظر هم گذاشته بودم
حتی اشاره به فاصله یی که در قسمت اول داشتم
تعجب کردم
الان متوجه شدم که نظرم نیست!!!!!
قسمت دوم بسیار تعلیق زیبایی داشت. ولی نتوانستم ارتباط دو قسمت را پیدا کنم و منتظر ادامه می نشینم
شاد و قلمت استوار باد
سلام
از قافله آپ عقبیا!
به تو گفتم خودم بشنوم
موفق باشی
سلام جالب بود
سرباز بودن خیلی سخته.
اگه تو زندگی سرباز باشیم وحشتناک میشه به نظر من باید مثل وزیر حرکت کنیم به مصلحت ولی یه خورده حرکت با جهت باد ناپسنده.
راستی سال جدید میلادی رو بهت تبریک میگم
سلام
همین که بخواییم سرباز نباشیم کافیه بقیش حله
همچنین
کشتی نشستگان را وقت سفر برآمد
بگذار و بگذر از دل گر با تو دل نیامد
آزاد شو آزاد شو از بند خویش...
بالا بروم پائین بیایم
دلتنگ ترم می کنند خیابانها
می آیند در من به راهپیمایی
بالا و پائین می کنندم
که تغییر کند نظامم
مگر من اما عوض می شوم؟
در خیابانهای عصر
زنان بسیاری را دوست داشته ام
هرگز یکیشان اما/ آنقدر زیبا نبوده است
که اندکی مرگ را
به تاخیر بیاندازد
دعوتید .تشریف بیارین برای خواندن و گفتن
سلام هادی جان
خوبی؟
خدمت عجب چیزه خفنیه
هم خوبه هم بد
خیلی خیلی رو من تاثیر گذاشته
اما دیگه بسه
اومدم مرخصی دلم نمیاد برگردم
ولی مجبورم
بعضی سرباز های خد بالا خیلی بدن
اما نه همشون
وشانس اوردم با مدرک رفتم خدمت
به ما کاری ندارن
کار یختمون رژه رفتنه
هتل شده واسمون
فقط قربتش مرد کشه
فدات
سلام داداش گلم
بهترم میشه تا میتونی تو وقتای آزادت فکر کن به همه چی
خوب 18 ماهه دیگه باید بگذره چه بهتر که با فکر بگذره
دمت گرم که به یادمون هستی