یک سالی میشه که خدمت سربازیم رو تموم کردم.دوران خوب و آموزنده ای برای من بود .
یه روز که داشتم خاطراتمو مرور میکردم توجهم به یه سری از خاطرات جلب شد .
اون راننده تاکسی که ازم کرایه نگرفت و با خنده به من گفت " تموم میشه "
روزی که تو اون کوچه خلوت و ساکت قدم میزدم و اون خانوم مهربون که از غذای خودشون به من هم داد و گفت " بیا پسرم تو سربازی "
و مردمی که هر وقت از کنار من و دوستام رد میشدن یه سلام گرمی میکردن و میگفتن " غصه نخور تموم میشه"
اون روزی که بعد از خوردن غذا که دست کردم تو جیبم و فهمیدم که پول کافی همراهم نیست و اون صاحب رستوران که قضیه رو فهمید و با خنده به من گفت " برو مهمون من باش تو سربازی "
از وقتی که در گیر کار و زندگی شدم دیکه این حس کمیاب رو تو مردم ندیدم راستش دلم واسه اون موقع تنگ شده
در آمد بدی هم نداشتم.
این حس خوب رو اون موقع درک نمی کردم و حالا که ...
یه روز تصمیم گرقتم که دوباره با لباسهای سربازیم که هنوز داشتمشون وارد شهر بشم و این مهربونی کمیاب رو دو باره تجربه کنم
راننده تاکسی طوری عجیب نگاهم میکرد انگار فهمیده بود که سرباز نیستم , وقتی ازش پرسیدم کرایه چقدر میشه با عصبانیتی که بعد از سربازی واسم تکراری شده بود گفت " پونصد تومن میشه "
کوچه ها هم مثل قبل ساکت بود , وارد یه کوچه شدم خبری از مردم نبود تصمیم گرفتم برم و در یکی از خونه هارو بزنم,در یکی از خونه هارو زدم و یه دختر جوانی اومد جلو در , بهش گفتم که میشه کمی آب به من بده , گفت : تیش برو بابا
مردم هم خیلی بی تفاوت از کنارم رد میشدن و میرفتن , تعجب کردم
وارد یه رستوران شدم
سفارش غذا دادم و مشغول خوردن غذا شدم بعد از تموم شدن غذا رفتم پیش صاحب رستوران و مشغول گشتن جیبام شدم طوری که انگار کیف پولمو جا گذاشتم گفتم : آقا معذرت میخام انگاری کیف پولمو جا گذاشتم
صاحب رستوران باعصبانیت گفت : بیا ! همرو برق میگیره ما رو کبریت سوخته , اینم از کاسبیه امروز آخه پسر چرا جیباتو قبل از غذا خوردن نگاه نمی کنی ای باب خوب اون ساعتتو اینجا گرو بزار و برو پول غذایی رو که خوردی بیار "
لباسای سربازیمو تا کردم و گذاشتم دوباره تو کمد و خطاب به خودم گفتم " دیونه تو که دیگه سرباز نیستی"
سلام
مبارک باشه
جالب بود یاد دوران خدمت خودم افتادم .
سلام
ممنون
خانه نو مبارک
مرسی گلم
هر روز تکراریست...

وای خدا فکرشو بکن...

صبح هم ماجرای ساده ایست
گنجشک ها بیخودی شلوغش می کنند...!
سلام دوست گلم این وبلاگتم مثل اولی قشنگه.خاطرات زیبایی داری لابد با خودت میگی خیف چه زود تموم شد کاش سربازی ده سال بود!!!
راستی ممنون منم باز لینکت کردم.موفق باشی
مرسی سر زدی
نه بابا همین ۱۸ ماه هم زیاد بود
سلام هادی جون


خوبی؟
پسر تو پاک مارو گیج کردی
تا دو سه هفته پیش آخرای خدمتت بود
الان حدود یکساله که خدمتت تموم شده
اسم خدمت که میاد یه جورایی دو دلم
نمیدونم سخته یا اینکه بهم خوش میگذره
خیلی منگم اینروزا
۲۶ روز مونده
یکساله که سربازیم تموم شده هنوز هیچ کاری پیدا نکردم هرروز صبح از خونه میزنم بیرون به امید پیداکردن کار اما هرشب موقعی میام خونه که خوانوادم خوابیده باشن خیلی اروم درو باز میکنم و تا اتاقم با پنجه راه میرم الان تو اتاقمم و دراز کشیدم به خودم میام ساعت 4 صبحو نشون میده هنوز دارم به کار فکر میکنم و به این نکته که تا کی باید تا شب دنبال کار بگردمو بعد برم پاتوقم تو پارک ساعی بشینمو صبر کنم تا دیروقت بشه یخ بزنم چرا ؟ چون خوانوادم به من مثل یه آدم بیکارو آسمونجلی که از سربازی برگشته نگاه نکنن اینه حال این روزای من
اوپ

مهدی تو ام مگه یه ساله تموم کردی
خوب بود رفیق
بیا تا با هم بگردیم دنبال پارک نه چیز (( کار ))
مرسی سر زدی
مهم نیست یه ساله تموم شده یا همین هفته پیش مهم اینه تموم شده و دیگه برنمی گرده.
امیدوارم همیشه از هر تجربه ای فقط خاطره های شیرینو دوست داشتنیش تو ذهنت نقش ببنده و ابدی بشه.
پله ها رو باید بالا بری فرقی نمی کنه پله سیاه باشه یا سفید مهم بالا رفتنه.
امیدوارم پله های سفید زندگیت بیشتر از سیاهاش باشه و دستات همیشه تو دستای خدا.
سلام
درسته
یاد شطرنج انداختیم . اینو بدون سیاه یا سفید فرقی نمیکنه هر دو بازیچه ان. اگه پشت یه صفحه شطرنج کسی نشینه چه سیاه چه سفید هیچ وقت مهره ها حرکت نمی کنن
مرسی سر زدی
سلام حالا دیگه جا عوض می کنی ما رو خبر نمی کنی؟
تموم شد دیگه؟ راحت شدی.
دیگه نپوش اون لباس ها رو . هرچیزی تو زمان خودش خوبه.
شاد باشی
واقعا چهره بهاریت وقتی عصبانی میشی دیدنی میشه(
) 
من که تو نظرات آخرین پستت گفتم که
آره والا راحت راحت مثله یه ابر تو آسمون البته نه چون ابر هم زیاد آزاد نیست باید بباره ..باید..
همچنین
مرسی سر زدی
جالب بود برام... حالا واقعا دیدن اون محبت از مردم بیشتر می چسبید یا تموم شدن خدمت؟
راستی مبارک باشه خونه جدید
دیدن اون محبت ها بعد از خدمت و تو زندگی روزمره می چسبیدو تموم شدن خدمت تو خوده دوران خدمت تنها فکرمون بود که یکی از اهدافم تو این پست نشون دادن این ضعف بود
نکته این که اون محبت چرا تو دوران بعد از خدمت نباشه که بچسبه
مرسی سر زدی
حالا منظورت کدومه؟ ما بازیچه ایم یا عامل حرکت مهره ها؟
بازیچه هایی هستیم که که عامل حرکت هم میتوتنیم باشیم این امکانات فقط تو موجودی به اسم انسان یافت میشه
البته شاید اونایی که بازیچه ما هستن هم خودشون عامل حرکت باشن
نمی فهمم...
یه انیمیشنی بود که یه حشره ای از روی یه دریا چه رد میشد و یه ماهی کوچیک میپره و می گیرتش بعد یه ماهی بزرگ تر اون ماهیه کوچیکو میخوره بعد یه ماهی بزرگتر اون ماهی بزرگ رو میخوره و .... تا کجا ادامه داشته باشه معلوم نیست
سلام.خیلی قشنگ بود.واقعا.دیگه گذشت اون دوران.حتی اگه الانم سرباز بودی مطمئن باش بازم برخورد الانو تکرار میکردن نه اون موقع رو.زمونه تغییر کرده
سلام
مرسی سر زدی
سپاس از تو دوست زیبایی شناس ِ تازه آشنایم


درود بر تو
داستان تاثیر گزارت را خواندم . الان پسرم سرباز است
و من خود هم متوجه این تفاوت هستم
اما در زیبایی نگارشت غرق لذت شدم
امید که بازهم بتوانم
از قلمت ساحرت لذت ببرم
سلام
منهم چند روزی میشه تموم کردم
در باره پسرتون بهتون بگم که باهاش همدردی کنید این براش کافیه
من هم خوشحال میشم که دوباره به این وبلاگ سر بزنید
من نیستم چون دیگران بازیچه بازیگران!
انشالا هرچی هستی خودت باشی
سلام هادی
خوبی؟
ممنون از راهنمایی ها
میگ نیوفتی تو دریا
سلام دادا
مرسی
خواهش میکنم اینکه چیزی نبود
نه بابا افتادن تو دریا هم سعادت میخاد
سلام دوست عزیز.
خانه نو مبارک .
آدرس قدیمی را عوض کنیم .
سلام
مرسی
میدونی چیه هادی جان .
آدم ها وقتی تظاهر به چیزی میکنند معلومه آن زمان احساس توواقعی بود ولی امروز یک دروغ بود واین از نظر مردم پنهان نمیمونه
نمیدونم والا
سلام مهربانم


خوشحالم که این دوران خاص را به سلامتی و سربلندی گذراندی
امید که در زندگی همیشه اینگونه سربلند باشی و استوار
از آشنایی ات شادمان بوده و امید منهم به تداوم دوستی هاسن
پاینده باشی هادی عزیز
سلام
همچنین من هم آشنایی با شما خوشبختم
موفق باشید
سلام خوبی؟ وب جدید مبارک ممنون که خبر دادی لینکتو درست کردم
سلام
ممنون
خاطرات بد هم در ذهن ما گاه خوش و یادگار می مانند
من خودمم نه خاطره . منظره ام نه پنجره
من یه هوای تازه ام . نه انعکاس پنجره!
آپ کردم
تازه من خودم ۲ تا گل ملی دارم
حتما .
سلام ممنون.
همیشه قدم اول سخته...
سلام. خوبی؟ بهخاطر داستان قشنگی که گذاشتین خیلی ممنون.
من هنوز سرباز نشدم ولی دوست دارم بشم هرچند که خیلی از دوستام دوست ندارن و دنبال معافی گرفتن هستن.
سلام
خواهش میکنم
دوران خوبیه
موفق باشی
راستی منم ماه محرم رو تسلیت میگم
عجب داستانی بود. من فکر کردم واقعیه....
که مثل اولین صبح پس از جنگ
زیبایی وغمگین...
که مثل اولین صبحانه ی صلح
آرامی و دلچسب
سلام. به وبلاگ من بیاین لطفا با بی تعارفی های همیشگی
salam hadi jan
khoobi?
che khabaraw?
12 rooz moonde :D
vase oon post nazar nazashtam chon hanooz nakhoondamesh
fadayat
سلام
مخلصیم
آقای فیلتر شده
چون می گذرد غمی نیست
برو به جنگش که ایشالا با دست پر بر می گردی
قشنگ بود
واقعیت تلخ جامعه رو زیبا به نثر در آورده بودی